این غزل در تکمیل مطروحه ی مقام معظم رهبری سروده شده است.
«رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانه ی دل
خونین چو برگ شقایق رنگین چو افسانه ی دل»
پر گشتم از چشم مستت، وقتی که دیدم به دستت
از شهدِ شوقِ پریدن پُر گشته پیمانه ی دل
پیچیده در برگی از گل، گلواژه های وجودت
بر موج دستان دریا،چون لاله بر شانه ی دل
یک دشتِ گل زخم داری، اما همیشه بهاری
سر سبز می مانی آری، در ذهن گلخانه ی دل
حتی کفن هم نمی شد بر پیکرت تا بپوشد
یاقوت سرخ گلویت در شعر مستانه ی دل
دیدم غزل هم کم آورد وقتی که نام تو بردم
نذر نگاه تو کردم حرف صمیمانه ی دل
برگرفته از وبلاگ ای کاش تو بودی یحیی وحیدی http://www.tarnam-vahidi.blogfa.com/
موضوع مطلب :