یش از سه دهه از حضور نفت و گاز در استان بوشهر می گذرد , هر چند نفت و گاز تاکنون در استان بوشهر خدمات و فعالیتهایی داشته اند اما آنچه که ما را در سایت خبری بندر دیر بر آن داشت تا به آن اشاره کنیم وجود روستایی محروم و بدون داشتن کمترین امکانات در جوار یکی از ثروتمندترین بنگاههای اقتصادی نفت و گازی استان بوشهر بود .
جاده های باریک و پیچ در پیج کوهی دهستان دوراهک (شهرستان دیر) به شهر ریز (شهرستان جم , بخش ریز) را که طی کنی به تابلویی می رسی که نشان می دهد اینجا : منطقه عملیاتی ناروکنگان ( مرکز اداری ) است. کمی آنطرف تر تابلو نوشته ای توجه هر رهگذر را به خود جلب می کند به این مضمون که :/ زخم زبان از زخم نیزه نیز سوزناک تر است/ اینکه این جمله وسط این کوهها و در میان این پیچ هایی که سر گیچی را با خود به ارمغان می آورد جهت بازگوکردن چه حقیقتی می باشد الله و اعلم...
سفر به سرزمینی که مردمانش آب نمی خورند... از برق استفاده نمی کنند ... آنها خط تلفن ندارند... به پهنای باند اینترنت و اینترانت کاری ندارد ... اینکه فیبر نوری در خلیج فارس قطع شود دخلی به آنها نخواهد داشت ... آنها در یکدقمی محلی زندگی می کنند که اگر کار در ان محل بدون همه چیزهایی که گفتیم برایشان امکان پذیر نیست ..
تمام شیب ها و سربالایی ها را که یکی پس از دیگری به پشت سر نهی می رسی به تابلویی دیگر : شورای اسلامی بخش مرکزی شهرستان دیر/ روستای مخدان
اینجا روستای مخدان ... چندین کیلومتر با مرکز شهرستان فاصله دارد .. آخرین نقطه از محدوده جغرافیایی شهرستان دیر .. خانوارهایی بصورت پراکنده در کوه سکنی گزیده اند... شغل مردمان اینجا دامداری است و هر کس به نحوی مشغول کار خود..
اینجا حسن با چوپ دستی اش مشغول هدایت گوسفندان به سمت پایین جاده است.. او ازآن چوپانانی نیست که نی داشته باشد و به درختی تکیه بزند و گاهی نیز شعری بخواند..حسن چوپان کلیشه ای قصه ها نیست.. حسن پسر مش قنبر مرد 59 ساله روستاست... خانه قنبر با شرکت و منطقه عملیاتی نارو کنگان ( مرکز اداری ) فاصله چندانی ندارد .. نیازی به چشم مسلح نیست .. با همان چشم ساده خدادای و حتی اگر خدایی نکرده چشمانتان ضعیف هم شده باشد تا شعاع ?? متری را توانایی دیدن خواهید داشت .. خواهید دید که چگونه مسئول و کارمند شرکت در سرمای مصنوع کولرگازی چندهزار فوت حتی تشنگی حسن نوجوان روستا و احمد نوزاد چندماهه روستا را در دمای بیش از ?? درجه تابستان تماشا می کنند...
(( گزارش تصویری از سفر به محرومترین روستای استان , دست آورد حضور چندساله نفت در بوشهر)
(?) پیچ ها و دره ها و کوهها و تپه ها را که رد کنید قطعاْ بجایی خواهید رسید که انسانهایی به سبک انسانهای اولیه در خانه هایی که از سنگ تلبنار شده است در حال زیستن اند.
(?) این نمونه ای از همان خانه هایی ست که گفتیم ... باور کنید حقیقت دارد !!
(?) اینجا هم مدرسه روستا ... جایی که ? نفر از آینده سازان این مملکت مشغول کسب علم اند... ? پسر و ? دختر .... از خانواده های فاریابی . نسیاری و آهو خوش .. آنها معمولاْ تا کلاس پنجم بیشتر درس نمی خوانند و اینجا اخذ مدرک پنجم دبستان برایشان معادل دکتری آنجاست !!!
(?) اما شروع داستان ... از اینجاست که بغض گلوی انسان را سخت فشار می داد ... واقعیت را از پشت فنسهای منطقه عملیاتی ناورکنگان (مرکز اداری ) به تماشا نشستیم .. ما از داخل محوطه جایی که ماهیانه میلونها دلار هزینه عاید این مملکت می کند به تماشای مدرسه ای در دورافتاده ترین نقطه مرزی جغرافیایی شهرستان دیر نشستیم.... جایی که مدرسه را متعلق به بندر دیر می دانند اما منطقه عملیاتی را .....( کاخ نشینی و کوخ نشینی شاید نباشد اینگونه ..)
(?) اینجا شرکت/سازمان و یا....(منطقه عملیاتی نارو کنگان .. مرکز اداری )
برای مشاهده
(?) اما اینجا... رادیو ضبط قدیمی مدرسه هم حوصله هیچکس را نداشت ..حتی حوصله بزی که صدایش سکوت کوه و دشت را شکسته بود و نمیدانم کاش مدیر یا مدیران نفت و گازی مستقر در منطقه صدایش را شنیده باشند...
(?) نان هم جزء مایحتاج زندگی است... بربری .. سنگک .. تافتون.. لواش..هیچکدام ... نان خشک !!!
(?) چه بگوییم وقتی اصغر کودک ? ساله روستا بزرگترین آرزویش را داشتن خر پلاستیکی می داند .. چه بنویسیم وقتی هاجر دختر کوچک روستا آرزویش را نوشیدن یک لیوان آب خنک در دمای ?? درجه تابستان می داند .. چه بنویسم وقتی از پشت پنجره بدون شیشه رفلکسی خانه روستا کودکی چند ساله مرا .. هی عامو خطاب می کند....
(?) حسن کلاس پنجم است .. رو به من می کند و می گوید : هنوز برای سال بعد تصمیم نگرفته ام ..شاید کلاس اول راهنمایی بروم شاید هم نروم.. ببینم پدر چه تصمیمی میگیرد... من : اگر بخواهی ادامه تحصیل بدهی به کجا می روی ؟ او : من به بنک یا دوراهک.... و شاید هم نروم... در آخر او به ما گفت همه اهالی این روستا تا کلاس پنجم بیشتر به مدرسه نمی روند .. و من هم نخواهم رفت.. یعنی کلاْ حرفهای من با او پس از گذشت ?? دقیقه پشم!!!
(??) آنها دویدند ... ما از دور آنها را تماشا می کردیم..به سرعت با لاستیک موتورهایی که (شاید آروزیشان بیشتر از اینها باشد).. بسوی بشکه ی آب آمدند ... دهان خود را به سوی شیر آب بردند و .... هیچ .... خدا را شاهد می گیریم ... اشک را در چشمان همراهان دیدیم...از بچه ها پرسیدم : آب نیست ؟ گفتند : نه.. تمام شده .. گفتم : یعنی آب دیگر نیست ؟ گفتند : نه .. تا فردا......
(??) اما سیستم و شبکه عظیم آبرسانی در روستای مخدان ازتوابع شهرستان دیر و در چند قدمی یکی از عظیم ترین تاسیسات ومراکز اداری نفت و گاز کشور... آب را بوسیله تانکرهای جهاد در این بشکه ها تخلیه می نمایند و از طریق شیلنگ بسوی خانه ها سرازیر می شود و آب با فشار کم...... شاید سیستم آب کشی روز دنیا نیز روزی شرمنده ما شود!!!
(??) قنیر و پسرش حسن عضو هیچ جناح سیاسی خاصی نیستند و قرار نیست در هیچ انتخاباتی نامزد شوند اما آنها متفق القول بر این اصل پافشاری می کردند که : مخدان جای خوبی برای زندگی است .....
(??) اینجا حیوانات هم از تشنگی هر روز باید لاغرتر شوند .. این رادرچشمان سگ و خر قنبر را می توان یافت... نیازی به سرچ در موتورهای جستجوی پیشرفته دنیای امروزی نیست..
.........................................................
با تشکر صمیمانه از همکاریهای و همرایهای صمیمانه سیدعلی پاکنژاد (مدیر سابق آموزش و پرورش و فرهنگی بنام شهرستان دیر ) وعبدالنبی رسولی ( معاونت آموزشی آموزش و پرورش شهرستان دیر )