• وبلاگ : دوراهك اينجاست!
  • يادداشت : نخل هاي شروه خوان بخوانيد بر مزار فايز ها
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    برسان باده که غم روي نمود اي ساقي
    اين شبيخون بلا باز چه بود اي ساقي
    حاليا عکس دل ما است در آيينه‌ي جام
    تا چه رنگ آورد اين چرخ کبود اي ساقي
    ديدي آن يار که بستيم صد اميد در او
    چون به خون دل ما دست گشود اي ساقي
    تيره شد آتش يزداني ما از دم ديو
    گرچه در چشم خود انداخته دود اي ساقي
    تشنه?ي خون زمين است فلک، واين مه نو
    کهنه داسي است که بس کشته درود اي ساقي
    منتي نيست اگر روز و شبي بيشم داد
    چه ازو کاست و بر من چه فزود اي ساقي
    بس که شستيم به خوناب جگر جامه?ي جان
    نه از او تار به جا ماند و نه پود اي ساقي
    حق به دست دل من بود که در معبد عشق
    سر به غير تو نياورد فرود اي ساقي
    اين لب و جام پي گردش مي ساخته?اند
    ورنه بي مي و لب جام چه سود اي ساقي
    در فروبند که چون «سايه» در اين خلوت غم
    با کسم نيست سر گفت و شنود اي ساقي
    هوشنگ ابتهاج (ساه)