• وبلاگ : دوراهك اينجاست!
  • يادداشت : معلم نمونه خدا
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + غريبه ه شنا 

    گاو ماما ميکرد
    گوسفند بع بع ميکرد(جديدا هم که بزغاله ها شروع به فعاليت کردن)ا
    سگ واق واق ميکرد
    و همه با هم فرياد ميزدند : حسنک کجايي ؟

    شب شده بود اما حسنک به خانه نيامده بود .
    حسنک مدت زيادي است به خانه نمي آيد
    او به شهر رفته است و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن ميکند
    او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات
    جلوي آينه به موهاي خود ژل ميزند
    موهاي حسنک ديگر مثل پشم گوسفند نيست
    چون او به موهاي خود گلت ميزند
    ديروز که حسنک با کبري چت مي کرد
    کبري گفت تصميم بزرگي گرفته است
    کبري تصميم گرفته حسنک را رها کند و ديگر با او چت نکند
    چون او با پتروس چت ميکرد
    پتروس هميشه پاي کامپيوترش نشسته بود و چت ميکرد .
    پتروس ديد که سد سوراخ شده
    اما انگشت او درد ميکرد چون زياد چت کرده بود
    او نمي دانست که سد تا چند لحظه ديگر مي شکند .
    پتروس در حال چت کردن غرق شد
    براي مراسم دفن او کبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود
    اما کوه روي ريل ريزش کرده بود
    ريزعلي ديد که کوه ريزش کرده اما حوصله نداشت
    ريزعلي سردش بود و دلش نميخواست لباسش را درآورد.
    ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت
    قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد.
    کبري و مسافران قطار مردند.
    اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت
    خانه مثل هميشه سوت و کور بود .
    الان چند سالي است کوکب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد
    او حتي مهمان خوانده هم ندارد
    او حوصله مهمان ندارد .
    او پول ندارد تا شکم مهمانها را سير کند.
    او در خانه تخم مرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد
    او آخرين بار که گوشت قرمز خريد
    چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت
    اما او از چوپان دروغگو گِله ندارد
    چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد .
    تقديم به بهترين معلم دوران اموختن مرحوم حسين بردستاني
    + محمود دل دريايي 


    امشب پريشان خاطر و دل تنگ هستم

    دل تنگ بوي جبهه بوي جنگ هستم

    دلتنگ شور حال شب هاي غريبي

    دل تنگ عطر بوي قزان هاي جيبي