بعد از ظهر پنج شنبه

دبیرستان حضرت زینب (س) شهر دوراهک

تصاویر و خبر های کاملتر بزودی اینجا ببینید .

استاد قاسم درویشی

ایشان همان  (( قاسم مشهدی حسن)) معروف است که سالهای سال برای ادب و فرهنگ منطقه تلاش میکنند و همه ی ما فرزندان دوراهک اشعار زیبای محلی ایشان را گهگاه میشنویم و به گوش جان می سپاریم . قاسم درویشی تا بحال چندین کتاب نگاشته و به رشته ی تحریر درآورده است. شاید به جرات بتوان ایشان را یکی از نوابغ استان بوشهر دانست.

در این جا شما را به طور کامل با زندگی نامه این مرد بزرگ آشنا میسازیم و امیدواریم بتوانیم از این استاد ارجمند استفاده های علمی و ادبی فراوان ببریم. 

((چه فرق می کند  من در یکی از روزهای بهار سال  45  همان سالی که بعدها گفتند فروغ به سردی گرائیده بود آمدم تا ببینم خانه های گلی و نامنظم روستا و سالهای خشک و قحطی زده جنوب را گرما و عطش را .

چه فرق می کند  که در کجا درس خوانده باشم دبستان دولتی دوراهک ، دبیرستان طالقانی دیّر یا مکتب خانه ی مرحوم مشهدی غلام  انوبیده .

نوجوانی را همدم انوار انقلاب اسلامی  تجربه کردم و جوانی مان را مثل خوابی در تب و تاب جنگ بسر آوردیم . کارشناسی ادبیات فارسی را در سال 70 در (دانشگاه) شیراز به پایان رسید .  از کارگری های ایام تحصیل که بگذریم ، درآمدی اگر بوده از کنار تخته ی سیاه بوده و بسی جای شکر دارد که یکی از دهش های روزگار مورد علاقه انسان باشد.

از اواخر دانش آموزی سرودن را آغاز کردم و بیشتر غزل و با محتوای دفاع مقدس . و پس از جنگ به انواع قالب های سنتی و نو سرکی کشیدم و گاهی هم برای حفظ واژه ها ، آداب و فولکلور جنوب به سرودن اشعاری با گویش بومی می پردازم. نوشته هایی هم با نام داستان کوتاه دارم.

آثار چاپ شده ی بنده عبارتند از:

چه بی شمار کبوتر ( اولین مجموعه ی شعر) ، لبخندهای سرخ سحر ( زندگی نامه شهدای دوراهک) ، روان های رسته ( یادنامهی دو تن از بزرگان و مکتب داران دوراهک) و لوح فشرده اشعار محلی به نام لبخند و دمباز.

زندگی زمزمه در نقره ترین مهتاب است

               معنی نازترین غنچه به لطف آب است

 
پاک بنگربه جهان گذرا چون سهراب

 
زندگی سادگی شستن یک بشقاب است

زندگی فرصت کوتاهی است که باشیم و بخندانیم یا بگریانیم و غباری بر جای بگذاریم و بگذریم. و چه باشکوه اگر به جای بهار در اذهان بماند که تا همه عمر زمین بشکفد و بشکافد.

زادگاه بنده دوراهک از توابع شهرستان دیر استان بوشهر است. شهری تکیه داده به زاگرس بلند و چهره ی تشباد خورده اش همواره به خواهش یکی قطره باران رو به آسمان گرفته است. پدرم مشهدی حسن نام دارد که عمرش به کاشت و برداشت گذرانده است . فرزندانم به عدد 7 رسیده که دانش آموخته ، دانشجو و دانش آموز و همسرم خانه دار است و عیالواری مرا تحمل میکند. در سال 25 معلمی بسر می برم دبیرستانهای دوراهک زبان و ادبیات فارسی از بنده می شنوند.

از سال 69 عضو انجمن داستان کانون شاعران و نویسندگان آموزش و پرورش استان و شهرستان می باشم تا اگر از دست برآید کاری به انجام برسانیم.زندگی جریان دارد امید است پربهره باشید.))

 قاسم درویشی  

توجه: این زندگی نامه ، خود ایشان در چندسال قبل نگاشته اند.

برگرفته از سایت DORAHAK.IR

قاسم درویشی در شعری با عنوان «شیشه عطری شکست...» به محکومیت هتک حرمت قرآن کریم در آمریکا پرداخته است

شیشه عطری شکست

این گرفتاران شب های هراس                          تا سیاهی را نکو دارند پاس

ابلهی را پیشه ی خود ساختند                           تا به قرآن مبین پرداختند

ساکنان صبح معنی نیستند                               جملگی جسم اند یعنی نیستند

نیست را با اصل هستی دشمنی است                ظلمت و نور است و اعلی و دنی است

آیه های آفتاب و اصل نور                            کی زیان بینند به یک دو چشم کور

آیه ها چون جان جان را ساختند                      نرد عشق روح عالم باختند

سوره ها چون سوی دل ها آمدند                     چونکه دل را رهنمون تا گل شدند

داده هر گمگشته را راه مبین                            شک انسان را کند یاسین یقین

زندگی را روشنی داده است و روح                  در حوادث اوست بسم الله نوح

چونکه انسان در بلوغ رقص نور                       جان تاریکش شود تنگ بلور

خشمگین کرده است مشتی مست پست          تا به سنگی شیشه ی عطری شکست

ابله دجال با چشمی سفید                                  دست خون آلود و با جان پلید

می رود بر نور، ظلمت می تند                           او شتابان گور خود را می کند

«صاغرون » توصیف این ها بوده است                 پاسخ « انا کفینا » بوده است

«انتم الاعلون»در صبح الست                             غرق « انبتنا و مد الارض» هست   

می کند خفاش چشمی گر بدی                       خود شود نابود نور سرمدی

نور می سازد شب عالم چو روز                       غرق آتش می شود آتش فروز

عود و عمری بوی خوش اندوختن                    بر مشام جان رسد با سوختن

قاسم درویشی - روستای دوراهک

یادم میا

وختی که بــــارو نمزنه کـوله دعـــا یــادم میـــا

                                                         از قصه هـای پیشتری کاکا سیـا یـادم میــا

وختی به دندون خیــال وازئـــم کنم بند جــــــوال

از توش کتاربرنو سوارشال و کوا یادم میا

وختی بچی میــگروه و دیــشم شرک پـس گردنش

همشهریان عزیز :

چنانچه مایلید کمبود ها و مشکلات شهرمان جهت انعکاس به مسئولان و دیگر رسانه ها در قالب عکس و نوشته در قسمت نظرات بیان نمایید.

جناب آقای خلیل دراهکی
انتصاب شایسته حضرت عالی را که نشان از حسن سابقه ، توانمندی و تواضع  شما می باشد ، خالصانه تبریک و تهنیت گفته و موفقیت روز افزون جنابعالی را در جهت اعتلای اهداف بلند جمهوری اسلامی ایران  از خداوند منان خواستاریم .

       جمعی از دوستان شما در دوراهک                                                                                                    

یه عکس قدیمی از یک آشنا در قدیمی ترین مدرسه دوراهک

برترین معلم اخلاق خفته در خاک  

 مرحوم روانشاد حسین بردستانی

برای شادی روحش صلوات

باتشکر از نظرات زیبای شما در شناسای تصویر  

 منابع طبیعی دیر در دستان جوانی از دوراهک

آقای خلیل دراهکی بعنوان ریاست اداره منابع طبیعی شهرستان دیر برگزیده شده است آقای دراهکی از جوانان مستعد و پر تلاش دوراهکی است که همچون دیگر جوانان دوراهکی به عنوان ریاست اداره مشغول فعالیت است . در شهر دوراهک افراد تحصیل کرده که به سمت رئیس ادارات شهرستان یا نهادهای مختلف هستند بسیار متعدد می باشند

دوراهک به وجود چنین افرادی افتخار می کند . سربلندیتان را از در گاه ایزد منان خواستاریم .

اول مهر ...

باز هم اول مهر اومد و این آخرین باریه که دیگه می تونم اینطوری انتظار اول مهر رو می کشم ...

آخرین باریه که پشت این نیمکت ها میشینم و از همین الان دلم براشون تنگ شده ...

چقدر زود گذشت ... انگار همین دیروز بود که مامانم منو برد مدرسه برای کلاس اول ...

چقدر همه ی بچه ها گریه می کردن و بی قراری می کردن . اما من اصلا احساس غریبی نمی کردم . خیلی زود هم به محیط عادت کردم و علاقه مند شدم ...

امروز که کتابامونو بهمون دادن یاد دبستان افتادم که مدرسه بهمون کتاب می داد .

چقدر مشق نوشتن برام سخت بود ... چقدر جدول ضرب رو دیر یاد گرفتم ... چقدر معلم هامو دوست داشتم ...

عاشق معلم کلاس چهارمم بودم و الان دلم به شدت برای یکی یکیشون تنگ شده و چهره هاشون جلوی چشمم میاد ...

مرکز پیش دانشگاهی دخترانه ... !

اکثر چهره ها آشنا بود ... یا تو دبستان یا تو راهنمایی و یا تو دبیرستان هم کلاسی یا هم مدرسه ای بودم ...

کلاسمو پیدا کردم !

اعلام کردن که تو حیاط جمع بشیم ! تو آفتاب کلم داشت می سوخت و به حرف های تکراری گوش می کردم ... بدجور عرق کرده بودم و داشتم از تشنگی کلافه می شدم !!

بعد از تمام شدن سخنرانی کلیشه ای رفتیم سر کلاس ! میگفتن معلم دبیر زبان قراره بیاد ...

سر زنده و بشاش ... ازش خوشم اومد ... به در کلاس خیلی حساس بود و تا باز میشد می رفت تو راه رو و دنبال یکی می گشت که از پشت سنگ بزاره و در رو ببنده !!! (سیستم پیشرفته !) بعد از گفتن چند تا جمله میگفت "خوب ؟!"  .

زنگ تفریح : با بچه ها دور برد جمع شدیم که برنامه رو بنویسیم . اسم معلم ها رو هم زده بودن !

ادبیات  : به محض ورورد گفت لطفا دفتر ها رو میز حواس ها جمع ! درس رو شروع می کنیم ! حجم کتاب زیاد و وقتمون هم کمه ! و اولین درس در این سال تحصیلی داده شد ! درسشو خوب فهمیدم ...

البته با پس زمینه هایی همراه بود ! از قبیل خاموش روشن شدن چراخ ها و سر صدای کولر و در آخر آف و آن کردن های مکررش !

زنگ تفریح و علافی  (الافی ؟!) !

شیمی : روحیه برای کنکور .. امیدوارم تدریسش خوب باشه ...

?? دقیقه مونده به زنگ معاون اومد سر کلاس ! نماینده انتخاب کرد ! نکات انضباطی رو گوش زد کرد و در آخر گفت که برق مدرسه قات داره و کم کم بهش عادت می کنیم ! در همین موقع برق نازنین هم اعلام حضور کرد و لامپ ها خاموش شد و کولر هم با سر و صدا آف کرد !!!

و در آخر هم بازگشت به خونه

اولین روز مهر سال 89 تموم شد ...

به امید قبولی در کنکور ... آمـــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــــن !!!!!!!!!